اگر می دانستی تا کی زنده هستی – خلاصه کتاب کلوئه بنجامین

اگر می دانستی تا کی زنده هستی - خلاصه کتاب کلوئه بنجامین

خلاصه کتاب اگر می دانستی تا کی زنده هستی ( نویسنده کلوئه بنجامین )

«اگر می دانستی تا کی زنده هستی» رمان پرفروش کلوئه بنجامین، داستان چهار خواهر و برادر خانواده گلد را روایت می کند که در سال ۱۹۶۹، از یک پیشگو تاریخ دقیق مرگشان را می شنوند. این کتاب عمیقاً به این سوال می پردازد که آگاهی از پایان زندگی، چطور مسیر تصمیمات، آرزوها و روابط ما را دگرگون می کند و چقدر سرنوشت در دستان ماست و چقدر نه.

تاحالا به این فکر کرده اید که اگر از تاریخ دقیق مرگتان خبر داشتید، زندگی تان چطور می شد؟ اصلاً دلتان می خواست چنین چیزی را بدانید؟ این سوال، محور اصلی یکی از رمان های فوق العاده و پرفروش سال های اخیر، یعنی «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» نوشته «کلوئه بنجامین» هست. این کتاب فقط یه داستان ساده نیست؛ یه سفر فلسفی عمیقه که خواننده رو با خودش می بره به دنیای سرنوشت، انتخاب، معنی زندگی و حتی مرگ. وقتی شروع به خوندنش می کنید، می بینید که چقدر از خودتون و انتخاب هاتون سوال می کنید. برای همین هم هست که توی لیست پرفروش های نیویورک تایمز قرار گرفت و کلی جایزه و تحسین جهانی رو از آن خودش کرد.

سفری به دل سرنوشت و انتخاب: آغاز ماجرا در سال ۱۹۶۹

داستان از تابستان سال ۱۹۶۹ شروع میشه. توی محله Lower East Side نیویورک، یک خانواده هستن به نام گلد. شائول و گرترود، پدر و مادر این خانواده، چهار تا بچه دارن که هر کدومشون یه جورایی توی دنیای خودشون غرق شدن: واریا که از همه بزرگ تر و اهل کتاب و منطقه، دنیل یازده ساله که حس مسئولیت پذیری زیادی داره، کلارا نُه ساله که دنیای خیال بافی و شعبده بازی براش جذاب تره، و سیمون هفت ساله که از همه کوچکتره و پر از شور و هیجان زندگیه. یه روز، چهار تا بچه، کنجکاوی گلشون می کنه که برن سراغ یه زن پیشگو که شایعه شده می تونه تاریخ مرگ آدما رو پیش بینی کنه. اون ها پنهانی میرن و از زبون اون پیشگو، تاریخ مرگ خودشون رو می شنون.

این اتفاق کوچیک که توی یه آپارتمان دلگیر اتفاق می افته، مثل یه دومینو، کل زندگی این چهار خواهر و برادر رو تحت تاثیر قرار میده. از اون لحظه به بعد، هر کدوم از اون ها با این آگاهی جدید مواجه میشن. آیا باید این حرف ها رو باور کنن؟ آیا میتونن سرنوشت رو دور بزنن؟ یا اینکه باید با آگاهی از این تاریخ، مسیر زندگی شون رو یه جوری دیگه انتخاب کنن؟ این سوال ها، نقطه آغاز یه سفر طولانی و پرفراز و نشیب برای هر کدوم از اونهاست.

چهار خواهر و برادر، چهار مسیر زندگی

بعد از اون روز سرنوشت ساز، هر کدوم از خواهر و برادرهای گلد، یه راه متفاوت رو برای زندگی کردن با این دانش جدید انتخاب می کنن. انگار که هر کدومشون یه فیلتر خاص روی واقعیت دارن و دنیا رو از دریچه همون فیلتر می بینن. بیاید با هم ببینیم زندگی هر کدومشون چطور پیش میره:

سیمون: شور و هیجان در دنیای رقص و عشق

سیمون، که از همه کوچکتره، یه جورایی از این آگاهی فرار می کنه. اون تصمیم می گیره با شجاعت تمام به سمت آرزوهاش بره و زندگی رو در لحظه حال تجربه کنه. سیمون به سانفرانسیسکو میره، جایی که پر از رنگ و بوی آزادیه. اونجا وارد دنیای رقص و اجرا میشه و عشق زندگی اش رو پیدا می کنه. سیمون نمونه ای از کسیه که با وجود دانستن زمان مرگش، به جای ترس، شور و هیجان رو انتخاب می کنه و سعی می کنه تک تک لحظاتش رو با تمام وجود زندگی کنه. اون به ما نشون میده که گاهی وقت ها، آگاهی از پایان، میتونه به ما انگیزه بده که همین الان دست به کار بشیم و رویامون رو زندگی کنیم.

کلارا: توهم و واقعیت در صحنه های شعبده بازی

کلارا، اون خواهر خیال باف و خلاق خانواده، دنیای شعبده بازی رو انتخاب می کنه. برای اون، شعبده بازی فقط یه نمایش نیست، بلکه راهی برای کنار اومدن با واقعیت و شاید، حتی کنترل اون. کلارا به لاس وگاس میره و اونجا به یه شعبده باز حرفه ای تبدیل میشه. اون با ایجاد توهم و فریب چشم، سعی می کنه هم برای خودش و هم برای تماشاگرانش، از واقعیت تلخ فرار کنه. داستان کلارا بهمون یادآوری می کنه که چطور هنر و خلاقیت می تونن دریچه ای باشن برای کنار اومدن با ترس ها و رویاپردازی در برابر تقدیر.

دنیل: نظم و کنترل در جستجوی ثبات

دنیل، پسر بزرگ خانواده، مسیر متفاوتی رو در پیش می گیره. اون به شغل پزشکی ارتش روی میاره و به دنبال نظم و کنترل در زندگی اش میگرده. دنیل سعی می کنه با منطق و علم، روی سرنوشت خودش تاثیر بذاره و انگار که با تمام وجودش در برابر اون پیشگویی مقاومت می کنه. زندگی اون با اتفاقات تاریخی بزرگی مثل یازدهم سپتامبر گره می خوره و ما می بینیم که چطور تلاش های اون برای کنترل همه چیز، با حوادث غیرقابل پیش بینی زندگی روبرو میشه. دنیل نمادی از کسانیه که با تقدیر می جنگن، به این امید که بتونن مسیر رو عوض کنن، اما در نهایت با واقعیتی به نام جبر مواجه میشن.

واریا: منطق و علم در برابر تقدیر

واریا، خواهر بزرگتر و از همه منطقی تر خانواده، به علم پناه می بره. اون وارد دنیای تحقیقات علمی میشه و سعی می کنه برای تمام سوالات زندگی، جواب های منطقی و مستند پیدا کنه. واریا به دنبال درک ژن ها، بیماری ها و طول عمره، انگار که میخواد با همین تحقیقات علمی، پیشگویی اون زن رو باطل کنه یا حداقل درکش کنه. اون میخواد بفهمه که آیا سرنوشت ما توی ژن هامون نوشته شده یا چیز دیگه ای تعیین کننده اس. واریا به ما نشون میده که چطور علم و منطق، میتونن ابزاری باشن برای مقابله با اضطراب ناشی از ناشناخته ها و تلاش برای یافتن حقیقت.

این کتاب فقط درباره مردن نیست؛ این کتاب درباره «چگونه زیستن» است. – ناتان هیل

رمان فلسفی عمیق: چالش های بزرگ زندگی

«اگر می دانستی تا کی زنده هستی» فقط یه داستان خانوادگی نیست؛ یه کتاب پر از سوال های عمیق فلسفیه که ذهن آدم رو درگیر خودش می کنه. کلوئه بنجامین خیلی هوشمندانه این سوال ها رو توی تار و پود داستانش گنجونده و کاری می کنه که خواننده بعد از تموم شدن کتاب، مدت ها بهشون فکر کنه.

سرنوشت یا اختیار؟ این سؤال همیشگی!

یکی از بزرگترین سوالاتی که کتاب مطرح می کنه، کشمکش بین سرنوشت و اختیاره. وقتی این چهار خواهر و برادر تاریخ مرگشون رو می دونن، آیا باز هم انتخاب هاشون واقعاً آزادانه اس؟ آیا اون ها دارن سرنوشتشون رو رقم می زنن یا فقط دارن به سمت همون چیزی که پیشگویی شده حرکت می کنن؟ این رمان بهمون نشون میده که حتی با وجود آگاهی از یه تقدیر از پیش تعیین شده، انسان باز هم برای انتخاب و واکنش به اون تقدیر، آزادی داره. این آزادی، هم می تونه منبع امید باشه و هم منبع اضطراب.

معنای زندگی در سایه مرگ: وقتی می دانیم پایانی هست…

سوال دیگه اینه: اگه بدونی کی می میری، چطور زندگی می کنی؟ آیا به ترس و اضطراب غرق میشی یا از هر لحظه نهایت استفاده رو می بری؟ این کتاب نشون میده که آگاهی از پایان، می تونه باعث بشه آدم ها به شکل عمیق تری به معنی زندگی فکر کنن. بعضی ها ممکنه بی پروا بشن و دنبال لذت های آنی برن، بعضی ها هم ممکنه به دنبال تاثیرگذاری و معنای عمیق تری در مدت زمان محدودشون باشن. در نهایت، این کتاب بهمون یادآوری می کنه که مرگ، تنها بخش اجتناب ناپذیری از زندگیه و مهم تر از زمان پایان، کیفیت زیستن در همین لحظه است.

رازهای خانوادگی و پیوندهای ناگسستنی

یکی دیگه از جنبه های جذاب کتاب، تمرکز روی روابط خانوادگی، به خصوص بین خواهر و برادرهاست. این راز مشترک که اون ها از تاریخ مرگشون خبر دارن، چطور روی ارتباطاتشون تاثیر میذاره؟ آیا باعث میشه به هم نزدیک تر بشن یا فاصله بینشون رو زیادتر می کنه؟ رمان به زیبایی نشون میده که چطور رازهای مشترک، چه تلخ و چه شیرین، می تونن پیوندهای خانوادگی رو محکم تر کنن یا در جاهایی باعث گسست و سوءتفاهم بشن. این جنبه از کتاب، حس نزدیکی و همذات پنداری زیادی با خواننده ایجاد می کنه.

هویت و خودشناسی: سفر درونی به سوی من واقعی

هر کدوم از شخصیت های اصلی، توی این داستان، یه جورایی درگیر پیدا کردن هویت خودشون هستن. وقتی می دونی زندگیت تا یه نقطه مشخصی ادامه داره، چقدر هویت واقعی ات رو زندگی می کنی؟ آیا تلاش می کنی همون کسی باشی که جامعه ازت انتظار داره یا به دنبال کشف خود واقعی ات میری؟ این سفر درونی، با چالش ها و انتخاب های هر شخصیت، خواننده رو هم به فکر وا میداره که خودش چقدر هویت واقعی اش رو زندگی می کنه و چقدر تحت تاثیر انتظارات بیرونیه.

انتخاب و پیامدهای آن:

داستان تاکید زیادی بر اهمیت انتخاب ها داره. هر انتخابی که شخصیت ها انجام میدن، چه بزرگ و چه کوچیک، تاثیر عمیقی روی مسیر زندگیشون میذاره. این کتاب بهمون نشون میده که حتی اگه سرنوشتی هم وجود داشته باشه، نحوه واکنش ما به اون سرنوشت و انتخاب هایی که در طول مسیر انجام میدیم، می تونه زندگی ما رو به کلی دگرگون کنه. این جنبه، بعد عملی و کاربردی کتاب رو پررنگ می کنه.

چرا باید «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» را بخوانیم؟

شاید بپرسید با این همه کتاب خوب تو بازار، چرا باید سراغ این رمان رفت؟ راستش رو بخواهید، «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» یه جورایی مثل یه نفس عمیق میمونه توی دنیای پرهیاهوی ادبیات. این کتاب آدم رو به فکر وا می داره، نه فقط درباره زندگی و مرگ، بلکه درباره انتخاب ها و مسیرهایی که تو زندگی هر روزمون انتخاب می کنیم.

اول از همه، قدرت داستان گویی کلوئه بنجامین آدم رو میخکوب می کنه. اون یه جوری شخصیت ها رو می پرورونه که حس می کنی همین الان کنارشون نشستی و داری باهاشون زندگی می کنی. این شخصیت پردازی ها انقدر پیچیده و ملموس هستن که خودت رو تو وجودشون پیدا می کنی، حتی اگه زندگیت هیچ ربطی به پیشگویی و تاریخ مرگ نداشته باشه.

دوم، این کتاب یه جورایی بیدارکننده است. خیلی ها ممکنه بگن شبیه «کتابخانه نیمه شب» (اثر معروف مت هیگ) هست، چون هر دو در مورد انتخاب و سرنوشت حرف می زنن. اما «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» یه رویکرد متفاوت داره. اون به جای دنیای موازی، مستقیماً به مفهوم زمان و تاثیر آگاهی از اون می پردازه. اینجا با یه پیشگویی روبروییم که مثل یه شمشیر دولبه عمل می کنه: هم می تونه منبع ترس باشه و هم منبع انگیزه. این تفاوت، باعث میشه کتاب یه رنگ و بوی منحصر به فرد داشته باشه و از بقیه رمان های مشابه خودش رو جدا کنه.

جنبه های انسانی و واقع گرایانه داستان هم خیلی به دل آدم میشینه. با اینکه ممکنه بگید داستان یه کم فانتزیه، ولی روابط بین خواهر و برادرها، ترس ها، امیدها و آرزوهاشون انقدر واقعی تصویر شده که هر کسی می تونه باهاش ارتباط برقرار کنه. این کتاب یه جوریه که وقتی تمومش می کنی، به جای اینکه فقط یه داستان خونده باشی، حس می کنی یه تجربه جدید رو پشت سر گذاشتی و دیدت نسبت به زندگی عوض شده.

کلوئه بنجامین کتاب تاثیرگذاری نوشته که آدم را سخت به این فکر وامی دارد که می خواهد با عمرش چه کار کند. این کتاب فقط درباره ی مردن نیست؛ این کتاب درباره ی چگونه زیستن است.

جوایز و افتخارات: تحسینی جهانی برای اثری ماندگار

وقتی یه کتابی اینقدر پرمغز و تاثیرگذار باشه، طبیعیه که توی دنیای ادبیات هم سروصدای زیادی به پا کنه و کلی جایزه و افتخار به دست بیاره. «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» هم از این قاعده مستثنی نیست و لیست بلندبالایی از تحسین ها رو داره که نشون میده چقدر مورد توجه منتقدین و خواننده ها قرار گرفته:

  • بهترین کتاب سال واشنگتن پست در سال ۲۰۱۸
  • بهترین کتاب NPR (رادیو نشنال پابلیک)
  • بهترین کتاب Entertainment Weekly
  • بهترین کتاب Real Simple
  • بهترین کتاب ماری کلر
  • بهترین کتاب کتابخانه عمومی نیویورک
  • بهترین کتاب LibraryReads
  • بهترین کتاب The Skimm
  • بهترین کتاب Lit Hub
  • بهترین کتاب Lit Reactor
  • بهترین کتاب Indie Next
  • بهترین کتاب ماه آمازون
  • از پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز در سال ۲۰۱۸
  • نامزد جایزه ی بهترین کتاب گودریدز در سال ۲۰۱۸

این همه جایزه و تحسین، خودش یه مهر تاییده که نشون میده با یه اثر معمولی طرف نیستیم. منتقدین هم حسابی ازش تعریف کردن:

داستانی گیرا و تاثیرگذار. (وال استریت ژورنال)

جادوی قصه گویی بنجامین… کتابی تکان دهنده. (واشنگتن پست)

کتابی درباره ی اراده و سرنوشت. (The New Yorker)

رمانی زیبا، اعجاب انگیز و بسیار لذتبخش. (ناتان هیل)

اگر کسی مثل من عاشق داستان های خانوادگی و روابط خواهر و برادرها باشد، این رمان بهترین چیزی ست که می تواند بخواند. (کارن جوی فولر)

با کلوئه بنجامین آشنا شویم: نویسنده ای متفاوت

کلوئه بنجامین، نویسنده ای که پشت این شاهکار قرار داره، با اینکه تا الان فقط دو تا رمان به چاپ رسونده، ولی اسمش حسابی توی دنیای ادبیات پیچیده. انگار که از همون اول راه، با یه نگاه تازه و قلمی جوندار اومده تا حرف های جدیدی بزنه.

خانم بنجامین دانش آموخته نویسندگی خلاق از دانشگاه ویسکانسین هست. همین تحصیلات آکادمیک در کنار استعداد ذاتی اش، باعث شده که بتونه داستان هایی رو بنویسه که هم از نظر ساختار قوی هستن و هم از نظر محتوا، ذهن خواننده رو به چالش میکشن. اولین رمانش، «آناتومی رؤیاها»، هم مثل «اگر می دانستی تا کی زنده هستی»، با استقبال زیادی روبرو شد و راه رو برای موفقیت های بعدی اش هموار کرد.

یکی از ویژگی های بارز سبک نگارش بنجامین، همین توانایی اش در کندوکاو در مسائل عمیق فلسفی و روانشناختیه، اما نه به شکلی خشک و آکادمیک، بلکه از طریق یه داستان پرکشش و شخصیت هایی که خواننده میتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه. اون استاد اینه که سوال های بزرگ رو توی دل یه روایت روزمره و خانوادگی مطرح کنه و کاری کنه که خواننده در کنار لذت بردن از داستان، به فکر فرو بره. بنجامین تا الان آثارش به ۳۰ زبان مختلف ترجمه شده و توی خیلی از کشورها، از جمله ایران، جزو پرفروش ترین کتاب ها بوده. این نشون میده که داستان هاش مرزهای جغرافیایی و فرهنگی رو رد می کنن و به دل آدم ها در سراسر دنیا می نشینن.

چند جرعه از قلم نویسنده: بریده هایی از کتاب

برای اینکه بیشتر با فضای کتاب و سبک نگارش کلوئه بنجامین آشنا بشید، چند تا تیکه از کتاب رو اینجا میاریم. این بریده ها رو جوری انتخاب کردیم که داستان رو لو ندن، ولی حس و حال کتاب و شخصیت پردازی های ظریفش رو بهتون منتقل کنن:

بالاخره همان پسرهایی که دنیل حرف هایشان را یواشکی شنیده بود، نشانی پیشگو را به او دادند. آن ها را آخر هفته وقتی از روی پل ویلیامزبرگ رد می شدند دید که به نرده های پل تکیه داده بودند و سیگار می کشیدند. از دنیل بزرگ تر بودند، حدودا سیزده چهارده ساله. دنیل اعتراف کرد آن روز حرف هایشان را شنید تا بتواند از آن ها اطلاعات بیشتری بگیرد. پسرها که کک شان هم نگزیده بود، شماره ی خانه ای را که ظاهرا زن آن جا زندگی می کرد به او دادند، اما نمی دانستند چگونه باید با او قرار بگذارد. گفتند انگار باید برایش چیزی ببری. بعضی ها می گفتند پول، اما بعضی ها هم می گفتند آن قدر پول دارد که دیگر نیازی ندارد و باید خلاقیتی به خرج بدهی. یکی از پسرها سنجاب بیچاره ای را کنار جاده پیدا کرد، آن را با انبر برداشت و داخل کیسه ی نایلونی گذاشت و درش را گره زد. اما واریا گفت کسی از این چیزها خوشش نمی آید، حتی اگر فالگیر باشد. برای همین آخرش پول توجیبی هایشان را روی هم گذاشتند و آن را توی کیسه ی پارچه ای ریختند، به امید این که کافی باشد.

این بخش، حال و هوای اون روزهای کنجکاوی و بچگی رو نشون میده، اونجایی که چهار تا بچه، با سادگی و ترس و لرز، دنبال یه راز بزرگ میرن. این تصویر دقیق از جزئیات، باعث میشه خواننده حس کنه خودش هم اونجاست.

یک بار که کلارا از خانه بیرون رفته بود، واریا کتاب پیشگویی را از کنار تخت کلارا برداشت و توی تخت خودش برد. به شکم دراز کشید و کلماتی را از داخل کتاب خواند: فال جگر (با جگر حیوان ذبح شده)، فال شمع (با شمع ذوب شده در آب)، فال عصا (به وسیله ی عصا یا چوب). در روزهای خنک، نسیمی که از پنجره می آمد شجره نامه های خانوادگی و عکس های قدیمی را که واریا با نوار به هم بسته و به دیوار کنار تختش آویزان کرده بود، به هم می ریخت. او از طریق این اسناد و مدارک می توانست ریشه ی بعضی از ویژگی های مرموزشان را پیدا کند: ژن ها ظاهر می شوند و غیب می شوند و دوباره یک جای دیگر ظاهر می شوند، مثلا پاهای دراز و لاغر پدربزرگش لِو از سر پدرشان شائول رد شد و به دنیل رسید.

اینجا می بینیم که واریا چقدر به منطق و کشف ریشه ها علاقه داره، حتی در مورد سرنوشت. علاقه اون به علم وراثتی، حتی در بچگی هم مشخصه و چطور سعی می کنه هر چیزی رو با دلیل و مدرک بفهمه.

صدای خوانندگان و منتقدان: از دلنشین تا نکته سنج

بعد از اینکه یه کتابی حسابی می گیره و کلی معروف میشه، طبیعیه که نظرات مختلفی هم در موردش مطرح میشه. «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» هم از این قاعده مستثنی نیست. بیشتر خواننده ها عاشق این رمان شدن و اون رو تحسین کردن، اما خب مثل هر اثر دیگه، نظراتی هم بوده که یه کم نقادانه بهش نگاه کرده.

خیلی از خواننده ها از عمق داستان و پرداخت به موضوعات فلسفی تعریف کردن. بعضی ها میگن کتاب اونقدر جذابه که نمیشه زمینش گذاشت و شخصیت ها اونقدر واقعی هستن که انگار سال هاست می شناسیشون. اونهایی که به رمان های خانوادگی علاقه دارن، حسابی با این کتاب حال کردن، چون روابط خواهر و برادرها به خوبی تصویر شده بود. بعضی از طرفداران «کتابخانه نیمه شب» هم که به پیشنهاد دیگران این کتاب رو خوندن، از شباهت های مفهومی و عمق داستان خوششون اومده.

اما خب، همیشه هم همه از یه چیز خوششون نمیاد. بعضی از خواننده ها بودن که حس کردن داستان یه جاهایی گنگ میشه یا از شاخه ای به شاخه دیگه می پره. مثلاً یکی گفته بود: اصلا پیشنهاد نمیکنم به زور فقط میخواستم تمومش کنم به هیچ عنوان جذابیتی نداشت برام. یا یه نفر دیگه به غلط های تایپی یا سردرگمی توی بعضی قسمت ها اشاره کرده بود: کتاب جالبی نبود هم خیلی غلط تایپی داشت و هم اینکه داستان گنگ بود نمیفهمیدی چیشده از این شاخه به اون شاخه می پرید ولی با این حال میشد از توش چند تا نکته ی بدردبخور درآورد.

این نظرات نشون میده که هر کتابی سلیقه ایه، ولی نکته مهم اینه که حتی اونهایی که از همه چیزش راضی نبودن، باز هم اشاره کردن که میشه از توش نکته های بدردبخور درآورد. این یعنی کتاب حتی برای منتقدینش هم بی فایده نبوده و تونسته یه چیزی بهشون یاد بده یا اونا رو به فکر واداره. در کل، بخش عمده ای از نظرات، به عمق، تاثیرگذاری و قدرت داستان گویی کلوئه بنجامین اشاره دارن و نشون میدن که این کتاب تونسته جایگاه خودش رو توی دل خیل عظیمی از خواننده ها باز کنه.

جمع بندی: زندگی در حال و آینده ای نامعلوم

در نهایت، «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» یه رمانیه که تا مدت ها بعد از اینکه آخرین صفحه اش رو ورق زدید، توی ذهنتون میمونه و بهتون فکر می ده. کلوئه بنجامین با یه ایده جسورانه و یه قلم قوی، ما رو با چالش های بزرگ زندگی روبرو می کنه: سرنوشت، اختیار، معنای وجود و نحوه کنار اومدن با حقیقت مرگ. این کتاب بهمون یادآوری می کنه که حتی اگه آینده مون رو بدونیم، باز هم این ما هستیم که انتخاب می کنیم چطور با این آگاهی زندگی کنیم و از لحظه هامون چه بسازیم.

این رمان فقط یه داستان درباره ی مرگ نیست؛ بلکه بیشتر درباره ی چگونگی زیستنه. اون بهمون نشون میده که چطور ترس و امید، جبر و اختیار، در هم تنیده میشن و مسیر زندگی ما رو می سازن. خوندن این کتاب مثل یه مکالمه ی عمیق و دوستانه ست با خودتون، درباره ی چیزهایی که شاید همیشه ته ذهنتون بودن ولی هیچ وقت جرات نکردید بهشون فکر کنید. پس اگه دنبال یه رمان هستید که هم سرگرم تون کنه و هم به فکر وادارتون، «اگر می دانستی تا کی زنده هستی» قطعاً همون کتابیه که باید سراغش برید. این کتاب یه دعوتنامه است برای زندگی کردن با تمام وجود، فارغ از اینکه تا کی قراره روی این سیاره نفس بکشیم.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "اگر می دانستی تا کی زنده هستی – خلاصه کتاب کلوئه بنجامین" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "اگر می دانستی تا کی زنده هستی – خلاصه کتاب کلوئه بنجامین"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه