خلاصه کتاب بلندی های بادگیر: روایتی جامع از امیلی برونته

خلاصه کتاب بلندی های بادگیر به روایتی دیگر ( نویسنده امیلی برونته )
بلندی های بادگیر امیلی برونته، داستان عشقی آتشین و انتقامی ویرانگر است که در ییلاقات خشن یورکشایر رقم می خورد. این رمان فراتر از یک قصه ساده عاشقانه، کاوشی عمیق در پیچیدگی های روح انسان، تضادهای اجتماعی و مرزهای باریک بین عشق و جنون است که نسل ها را درگیر خود کرده. بیایید با هم به عمق این شاهکار برویم و داستانی متفاوت از آن را روایت کنیم.
شاید شنیدن اسم بلندی های بادگیر برای هر کسی که دستی در ادبیات دارد، تداعی گر یک تراژدی عاشقانه تمام عیار باشد؛ داستانی که امیلی برونته با قلم جادویی اش خلق کرده و در آن عشق، کینه، انتقام و جنون، دست به دست هم می دهند تا سرنوشت آدم هایش را به بازی بگیرند. اما واقعاً بلندی های بادگیر فقط یک داستان عاشقانه است؟ یا چیزی فراتر از این ها در دل خودش پنهان کرده؟ در این روایت دیگر از این رمان بی بدیل، می خواهیم پرده از رازهای پنهان برداریم و ببینیم امیلی برونته چه حرف هایی برای گفتن داشته که شاید در خوانش های معمولی به چشم نیامده اند. می خواهیم ببینیم هیث کلیف و کاترین، این دو عاشق جنون آمیز، چطور قربانی عشقی شدند که شاید بیشتر شبیه به یک بیماری لاعلاج بود تا حسرتی لطیف. این مقاله دعوتی است به یک سفر عمیق تر به قلب بلندی های بادگیر، جایی که هر شخصیت، هر اتفاق و حتی هر نسیم در ییلاقات یورکشایر، پر از نماد و معناست.
در آغوش بلندی ها: فضای گوتیک و نمادگرایی عنوان
اسم کتاب، Wuthering Heights خودش یک دنیا حرف دارد. Wuthering در زبان اسکاتلندی به معنی طوفانی یا در معرض باد شدید است و واقعاً هم هیچ اسمی بهتر از این نمی توانست برای این عمارت و فضایی که داستان در آن می گذرد، پیدا شود. این بلندی ها، فقط یک مکان جغرافیایی نیستند؛ نمادی هستند از روح های طوفانی و شخصیت های سرکشی که در این داستان زندگی می کنند. اینجا جایی است که طبیعت وحشی و خشن یورکشایر، نه فقط پس زمینه داستان، بلکه خودش یکی از شخصیت های اصلی است و تأثیر عمیقی روی سرنوشت آدم ها می گذارد.
وقتی پا به بلندی های بادگیر می گذاریم، ناخودآگاه وارد یک فضای گوتیک می شویم. عمارت های قدیمی، ییلاقات بی کران و تا حدودی متروک، رازهای پنهان، تنهایی عمیق و حتی حس حضور نیروهای ماورایی، همه و همه دست به دست هم می دهند تا فضایی رازآلود و تا حدودی هراس آور بسازند. امیلی برونته با استادی تمام، رمانتیسم – یعنی احساسات شدید، عشق جنون آمیز و طبیعت گرایی – را با عناصر گوتیک ترکیب کرده و یک جهان منحصر به فرد آفریده است. این محیط، مثل یک آینه، شخصیت های داستان را بازتاب می دهد؛ آدم هایی که درونشان به اندازه بیرونشان طوفانی است، عشقشان به اندازه بادهای ییلاقات ویرانگر و کینه شان به اندازه صخره های سخت و پایدار. انگار طبیعت این آدم ها را ساخته و مهر خودش را بر سرنوشتشان زده است.
جرقه های آتشین: تولد عشقی ناهمگون در بلندی های بادگیر
همه چیز با ورود مرموز هیث کلیف شروع می شود؛ یک بچه کولی بی کس و کار که آقای ارنشا او را از لیورپول با خودش به خانه می آورد. اینجا درست جایی است که اولین جرقه های داستان زده می شود. خانواده ارنشا – که می توانیم آن ها را نمادی از جامعه آن زمان ببینیم – واکنش های متفاوتی به این بچه غریبه نشان می دهند. پسر بزرگ تر، هیندلی، از همان اول از او بدش می آید و رفتارهای تحقیرآمیزی با او دارد. اما کاترین، دختر آقای ارنشا، داستانش فرق می کند. بین این دو کودک، یک پیوند عجیب و عمیق شکل می گیرد که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. آیا این فقط یک عشق انسانی بود یا پیوندی از جنس روح که از همان آغاز بینشان بسته شده بود؟
چیزی که این عشق را از همان ابتدا محکوم به فنا می کند، جایگاه اجتماعی و اقتصادی هیث کلیف است. او یک غریبه فقیر است، در حالی که کاترین از خانواده ای با طبقه اجتماعی بالاتر است. این تفاوت، اولین سد محکمی است که جلوی عشق آن ها قرار می گیرد و نقش مهمی در سرنوشتشان ایفا می کند. هیندلی هم که حسادت و کینه اش نسبت به هیث کلیف روزبه روز بیشتر می شود، با رفتارهای ظالمانه اش، بذر کینه را در دل هیث کلیف می کارد و به مرور زمان این رابطه عمیق را به سمت تاریکی و ویرانی می برد. این شروع رابطه، یک شروع پاک نیست؛ از همان ابتدا با چالش ها و سایه های تاریک گره خورده است که بعدها طوفانی عظیم به پا می کند.
«روح ما از هرچه ساخته شده باشد، من و او یکسان هستیم.»
خیانت سرنوشت ساز: انتخاب کاترین و پیامدهای آن
نقطه عطف داستان، درست جایی است که کاترین یک تصمیم بزرگ می گیرد؛ تصمیمی که نه تنها زندگی خودش، بلکه زندگی بسیاری از اطرافیانش را برای همیشه تغییر می دهد. او ادگار لینتون، مردی ثروتمند و بااصل و نسب را برای ازدواج انتخاب می کند. این انتخاب، فقط یک ازدواج ساده نیست؛ این یک انتخاب بین روح و جامعه است. کاترین می دانست که قلبش به هیث کلیف تعلق دارد، اما عقلش او را به سمت ثبات و جایگاه اجتماعی ادگار می کشاند.
جمله ی معروف کاترین: من خودم هیث کلیفم! شاید یکی از ماندگارترین و بحث برانگیزترین نقل قول های تاریخ ادبیات باشد. آیا این جمله نشان دهنده عمق عشق او به هیث کلیف است یا نوعی جنون تملک که در وجود هر دو نفر ریشه دوانده بود؟ این جمله نشان می دهد که کاترین هیث کلیف را جدای از خود نمی دید، بلکه او را بخشی از هستی خود می دانست. با این حال، او انتخاب کرد که این بخش از هستی خود را قربانی کند. این تصمیم، مثل شلیک گلوله ای بود که مستقیماً به قلب هیث کلیف خورد و او را به سمت تاریکی مطلق و انتقامی بی رحمانه سوق داد. لحظه جدایی آن ها، لحظه تولد زخم هایی بود که هرگز قرار نبود التیام پیدا کنند و تا ابد بر روح هر دو نفر باقی ماندند. این خیانت، سرآغاز یک چرخه بی پایان از درد و رنج شد که نسل ها را درگیر خود کرد.
بازگشت هیث کلیف: طوفانی از انتقام و جنون
سال ها می گذرد و هیث کلیف برمی گردد؛ اما این بار دیگر آن کولی فقیر و بی کس و کار نیست. او حالا مردی ثروتمند و قدرتمند است، اما چهره اش تاریک تر و کینه توزتر از همیشه به نظر می رسد. بازگشت او به بلندی های بادگیر، مثل بازگشت یک طوفان سهمگین است که قرار است همه چیز را با خود ببرد. او حالا تنها یک هدف دارد: انتقام گرفتن از هر کسی که در گذشته به او ظلم کرده، و هر کسی که بین او و کاترین فاصله انداخته است.
استراتژی های هیث کلیف برای نابودی خانواده های ارنشا و لینتون، پیچیده و بی رحمانه است. او با هوشمندی تمام، از ضعف های آدم ها استفاده می کند و آن ها را یکی یکی به دام می اندازد. یکی از این قربانی ها، ایزابلا، خواهر ادگار است. هیث کلیف با او ازدواج می کند، اما آیا این عشق است یا صرفاً ابزاری برای انتقام گرفتن از ادگار؟ روایت داستان نشان می دهد که هیث کلیف به هیچ کس جز کاترین علاقه واقعی ندارد و ایزابلا تنها یک مهره در بازی کینه توزانه اوست. این ازدواج، ایزابلا را به تباهی می کشاند و او را تبدیل به زنی سرخورده و تنها می کند.
اما اوج جنون هیث کلیف، پس از مرگ کاترین نمایان می شود. مرگ عشق زندگی اش، او را به ورطه جنون می کشاند. عزاداری او، فراتر از یک سوگ معمولی است؛ نوعی تملک جنون آمیز بر روح کاترین، حتی پس از مرگش. او نمی تواند نبود کاترین را بپذیرد و روحش تا ابد در پی یافتن روح کاترین پرسه می زند. این جنون، او را تبدیل به موجودی می کند که نه زندگی می کند و نه می میرد؛ فقط در پی انتقام و یاد و خاطره عشقی از دست رفته است.
نسل دوم: میراث نفرین یا امید به رستگاری؟
همان طور که داستان پیش می رود، پا به نسل دوم می گذاریم؛ نسل فرزندان شخصیت های اصلی که حالا باید با میراث سنگین گذشته روبه رو شوند. کاترین لینتون (دختر کاترین و ادگار)، لینتون هیث کلیف (پسر هیث کلیف و ایزابلا) و هاریتون ارنشا (پسر هیندلی)، سه جوانی هستند که هیث کلیف سعی می کند تاریخ را از طریق آن ها تکرار کند و کنترل زندگی شان را به دست بگیرد. او می خواهد همان ظلم و رنجی که خودش کشیده را به این نسل منتقل کند.
هیث کلیف با تمام وجود تلاش می کند تا چرخه نفرین و انتقام را ادامه دهد. او با زور و فریب، کاترین لینتون را وادار به ازدواج با لینتون هیث کلیف ضعیف النفس می کند، به این امید که از این طریق اموال و زندگی آن ها را به چنگ آورد. اما اینجا، درست جایی است که امیلی برونته یک روزنه امید باز می کند. عشق نوظهور میان کاترین لینتون و هاریتون ارنشا، پسر هیندلی، شروع به شکوفایی می کند. هاریتون که هیث کلیف او را از سواد و فرهنگ محروم کرده بود، با کمک کاترین دوباره شروع به یادگیری می کند.
این عشق تازه، یک سؤال بزرگ پیش می آورد: آیا این عشق می تواند چرخه نفرین و انتقام را که سال ها ادامه داشته، بشکند و رستگاری را به بلندی های بادگیر بیاورد؟ یا اینکه این هم صرفاً تکراری از گذشته است؟ با مرگ هیث کلیف، طوفان بالاخره فرو می نشیند. او در تنهایی و در پی یافتن روح کاترین، از دنیا می رود. مرگ او، به نوعی پایان یک دوران تاریک و آغازگر امیدی تازه برای نسل بعد است. پایان رمان، با وجود تمام تراژدی ها، یک پایان باز و کمی امیدوارکننده است. این حس را به ما می دهد که شاید این بار، عشق واقعی بتواند بر کینه و نفرین پیروز شود و صلح و آرامش را به ییلاقات یورکشایر بازگرداند. هیث کلیف شاید آرامش یافت، اما آرامش او از جنس رهایی از جنون تملک روح کاترین بود.
واکاوی شخصیت ها: فراتر از خوب و بد
شخصیت های بلندی های بادگیر مثل آدم های واقعی، پر از پیچیدگی و تضاد هستند؛ هیچ کدامشان کاملاً سیاه یا کاملاً سفید نیستند. بیایید با هم به عمق روح چند تا از این شخصیت های فراموش نشدنی نگاهی بیندازیم:
هیث کلیف: قربانی و ظالم
هیث کلیف تجسم عشق آتشین و انتقام بی رحمانه است. او کودکی مظلوم و بی کس و کار بود که مورد ظلم هیندلی قرار گرفت و عشقش به کاترین، با خیانت او، به جنون کشیده شد. تحلیل روانشناختی هیث کلیف نشان می دهد که او از یک قربانی به یک ظالم تمام عیار تبدیل می شود. زخم های دوران کودکی و از دست دادن کاترین، او را تبدیل به موجودی سنگدل و کینه جو می کند که تنها هدفش نابودی اطرافیانش است. اما در اعماق وجودش، همیشه همان پسرکی است که بی تابانه به دنبال کاترین می گردد. او نمادی از این است که عشق چطور می تواند هم نجات دهنده و هم ویرانگر باشد.
کاترین ارنشا: تضاد عشق و آمال اجتماعی
کاترین شخصیتی است که در تضاد بین عشق واقعی و آمال اجتماعی گیر افتاده است. او هیث کلیف را عمیقاً دوست دارد، اما نمی تواند فقر و جایگاه پایین اجتماعی او را بپذیرد. انتخاب او برای ازدواج با ادگار لینتون، نه فقط یک اشتباه، بلکه یک تراژدی است. آیا او قربانی شرایط جامعه ویکتوریایی بود یا انتخاب های خودش او را به نابودی کشاند؟ کاترین نشان می دهد که چگونه آرزوهای دنیوی می توانند یک عشق عمیق را به تباهی بکشانند و چطور روح انسان در میان این کشمکش ها تکه تکه می شود. او نمی تواند بدون هیث کلیف زندگی کند، اما نمی تواند با او هم باشد.
نلی دین (راوی): صدای نامطمئن
نلی دین، خدمتکار قدیمی و راوی اصلی داستان است. او تقریباً از همه جزئیات زندگی شخصیت ها باخبر است و وقایع را برای لاکوود تعریف می کند. اما آیا می توانیم کاملاً به روایت او اعتماد کنیم؟ نلی یک راوی نامطمئن است. دیدگاه ها و قضاوت های شخصی اش گاهی اوقات بر روایتش سایه می اندازد و این موضوع، باعث می شود خواننده به عمق داستان های او شک کند و خود به دنبال واقعیت بگردد. او نقشی حیاتی در شکل دهی برداشت ما از شخصیت ها و وقایع دارد، اما همزمان ما را به این چالش می کشد که خودمان قضاوت کنیم.
ادگار لینتون: تمدن در برابر طوفان
ادگار نماد تمدن و اشرافیت آرام است. او مردی مهربان، تحصیل کرده و باوقار است که با هیث کلیف وحشی و سرکش تضاد آشکاری دارد. عشق او به کاترین، عشقی آرام و پایدار است، اما هرگز نمی تواند با عمق و جنون عشق کاترین و هیث کلیف رقابت کند. او در نهایت قربانی کینه هیث کلیف و انتخاب های کاترین می شود.
ایزابلا لینتون: قربانی عشق یک طرفه
خواهر ادگار که عاشق هیث کلیف می شود و علیرغم هشدارهای کاترین با او ازدواج می کند. ایزابلا نمونه ای از قربانیان بی گناهی است که در دام انتقام هیث کلیف گرفتار می شود و زندگی اش به تباهی کشیده می شود. عشق او به هیث کلیف، عشقی ساده لوحانه و یک طرفه است که تنها رنج برایش به ارمغان می آورد.
هیندلی ارنشا: رنج و تباهی
برادر کاترین که از همان کودکی با هیث کلیف کینه ورزید. او نمادی از تباهی و خودویرانگری است. حسادت و کینه اش نسبت به هیث کلیف، او را به سمت الکل و قمار سوق می دهد و در نهایت زندگی اش را ویران می کند و تمام دارایی اش را از دست می دهد.
هاریتون ارنشا و کاترین لینتون: امیدهای تازه
این دو شخصیت نسل دوم، نمادی از امید به رستگاری هستند. عشق آن ها می تواند چرخه نفرین را بشکند و آینده ای آرام تر را برای بلندی های بادگیر رقم بزند. آن ها نشان می دهند که با وجود تمام سختی ها و میراث تاریک گذشته، هنوز هم جایی برای عشق، بخشش و شروعی دوباره وجود دارد.
مضامین کلیدی: لایه های پنهان بلندی های بادگیر
بلندی های بادگیر فقط یک داستان نیست؛ یک معدن طلاست برای کشف مضامین عمیق و لایه های پنهانی که امیلی برونته با ظرافت در دل داستان جا داده است. بیایید با هم نگاهی به این لایه ها بیندازیم:
عشق و جنون: مرزی به نازکی تار مو
مهم ترین مضمون رمان، قطعاً عشق است؛ اما نه هر عشقی، بلکه عشقی که مرز باریکی با جنون، تملک و حتی نابودی دارد. عشق هیث کلیف و کاترین، از نوعی است که هم می تواند زندگی بخش باشد و هم ویرانگر. این عشق، فراتر از هر قاعده و عرفی است، یک پیوند روحانی که حتی پس از مرگ هم آن ها را به هم متصل نگه می دارد. اما همین عشق است که آن ها را به سمت جنون می کشاند و زندگی شان را تباه می کند. آیا عشق می تواند تا این حد ویرانگر باشد؟ امیلی برونته می گوید بله، می تواند.
انتقام و بخشش: چرخه بی پایان کینه
انتقام، مضمون قدرتمند دیگری است که در سراسر رمان دیده می شود. هیث کلیف، نماد تمام عیار انتقام است؛ او تاوان ظلم هایی که در کودکی به او شده و خیانت کاترین را با تمام وجودش می گیرد. چرخه بی پایان کینه، نه تنها خود او، بلکه نسل های بعدی را نیز درگیر می کند. اما در نهایت، آیا انتقام تسکین دهنده است یا خود ویرانگر؟ رمان نشان می دهد که انتقام هیچ آرامشی نمی آورد و تنها منجر به رنج بیشتر می شود. در مقابل، عشق کاترین لینتون و هاریتون، روزنه امیدی برای بخشش و شکستن این چرخه است.
طبقات اجتماعی و تقدیر: سایه سنگین جامعه
در عصر ویکتوریایی، جایگاه اجتماعی حرف اول را می زد. تفاوت طبقاتی بین هیث کلیف و کاترین، یکی از مهم ترین موانع سر راه عشقشان بود و نقش اساسی در شکل گیری سرنوشت آن ها داشت. انتخاب کاترین برای ازدواج با ادگار، نتیجه همین فشار اجتماعی و تمایل به حفظ جایگاه طبقاتی بود. امیلی برونته نشان می دهد که چطور ساختارهای اجتماعی می توانند سرنوشت افراد را تحت تأثیر قرار دهند و مسیر زندگی آن ها را تغییر دهند، حتی اگر آن تغییر به قیمت از دست دادن عشق واقعی باشد.
طبیعت در برابر تمدن: روح سرکش ییلاقات
این رمان پر از تقابل است؛ یکی از بارزترین آن ها، تقابل طبیعت وحشی و بکر ییلاقات یورکشایر با جامعه متمدن و قوانین آن است. هیث کلیف و کاترین با روح سرکش و طبیعت گونه شان، نمادی از طبیعت رام نشدنی هستند، در حالی که لینتون ها (ادگار و ایزابلا) نمادی از قواعد و آداب ورسوم جامعه متمدن. این تقابل، در انتخاب های کاترین و در کشمکش های درونی شخصیت ها بازتاب پیدا می کند. آیا می توان روح وحشی و آزاد را در چارچوب های اجتماعی محدود کرد؟ رمان می گوید خیر، نمی شود.
عناصر ماورایی و تقدیر: سرنوشت از پیش نوشته شده؟
در بلندی های بادگیر، حس حضور ارواح و نقش سرنوشت، همواره حس می شود. هیث کلیف بارها احساس می کند روح کاترین در اطراف او پرسه می زند و حتی پس از مرگش، این باور وجود دارد که ارواح آن ها در ییلاقات با هم یکی می شوند. این عناصر ماورایی، به فضای گوتیک رمان عمق بیشتری می بخشند و این سؤال را پیش می آورند که آیا سرنوشت آدم ها از پیش نوشته شده است و چقدر انتخاب های ما در برابر تقدیر مؤثر است؟
امیلی برونته: صدای تنها در ییلاق ها
وقتی از بلندی های بادگیر صحبت می کنیم، نمی توانیم از خالق بی نظیر آن، امیلی برونته، حرفی نزنیم. او خودش یک شخصیت خاص و رازآلود بود. امیلی به همراه خواهرانش، شارلوت و آن، در ییلاقات دورافتاده و خشن یورکشایر زندگی می کرد. تنهایی، طبیعت وحشی اطرافشان و تجربیات شخصی آن ها، تأثیر عمیقی بر آثارشان گذاشت.
امیلی برونته، مثل شخصیت های رمانش، روحی سرکش و مستقل داشت. او برخلاف خواهرش شارلوت (خالق جین ایر) که بیشتر با دنیای بیرون در تعامل بود، ترجیح می داد در انزوای خود و در دل طبیعت زندگی کند. همین زندگی منزوی و در عین حال عمیق، به او این فرصت را داد تا به اعماق روح انسان و نیروهای پنهان طبیعت فکر کند و بلندی های بادگیر را بیافریند؛ رمانی که در زمان انتشارش، بسیاری را شوکه کرد. لحن دراماتیک، عدم تفسیر مستقیم نویسنده و ساختار روایی غیرمعمول آن، از ویژگی های بارز این اثر بود.
بلندی های بادگیر با اینکه تنها رمان امیلی برونته است، اما جایگاهی بی بدیل در ادبیات کلاسیک جهان پیدا کرده و همچنان اثری بحث برانگیز و تأثیرگذار است. چرا؟ چون فراتر از یک داستان عاشقانه ساده، به اعماق تاریک و روشن روح انسان می پردازد. چون عشق، انتقام، طبقات اجتماعی و طبیعت را با چنان استادی ترکیب کرده که تا ابد ذهن خواننده را به چالش می کشد. بلندی های بادگیر صدای تنها و قدرتمند زنی بود که در گوشه ای دورافتاده از جهان، یکی از بزرگ ترین داستان های بشری را روایت کرد؛ داستانی که پژواکش هنوز هم در گوش زمان شنیده می شود.
«اگر همه چیز دیگر از بین رفت و او باقی ماند، من هنوز هم باید ادامه دهم و اگر همه چیز باقی بماند و او نابود شود، جهان به یک غریبه نیرومندی تبدیل خواهد شد.»
نتیجه گیری: پژواک طوفان در بلندی ها
خب، تا اینجا با هم به یک روایت دیگر از بلندی های بادگیر سفر کردیم؛ روایتی که سعی داشت فراتر از بازگویی صرف داستان، به عمق لایه های پنهان، انگیزه های پیچیده شخصیت ها و مضامین فلسفی این شاهکار بپردازد. دیدیم که عشق هیث کلیف و کاترین، چطور مرزهای جنون را درنوردید، انتقام چطور چرخه بی پایانی از رنج آفرید و چطور طبیعت خشن یورکشایر، مثل یک شخصیت زنده، در سرنوشت آدم ها دخیل بود. این رمان، بیش از یک داستان عشق و نفرت است؛ کاوشی در اعماق روح انسان، قدرت طبیعت و چرخه بی پایان احساسات و انتخاب هاست که چطور نسل به نسل ادامه پیدا می کند. بلندی های بادگیر دعوتی است به تأمل درباره این پرسش که آیا می توان از تقدیر گریخت و آیا رستگاری از طریق بخشش ممکن است یا نه.
اگر تا حالا این کتاب را نخوانده اید، امیدواریم این روایت دیگر شما را ترغیب کرده باشد تا با نگاهی تازه به سراغ این اثر بروید و پیچیدگی های آن را کشف کنید. و اگر قبلاً آن را خوانده اید، شاید وقت آن رسیده که دوباره آن را ورق بزنید و این بار با چشمانی تیزبین تر، به دنبال پیام های پنهان و تعارضات انسانی در این شاهکار کلاسیک بگردید.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب بلندی های بادگیر: روایتی جامع از امیلی برونته" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب بلندی های بادگیر: روایتی جامع از امیلی برونته"، کلیک کنید.