خلاصه کتاب غرب و آخرالزمان: بررسی جامع اثر شفیعی سروستانی

خلاصه کتاب غرب و آخرالزمان: بررسی جامع اثر شفیعی سروستانی

خلاصه کتاب غرب و آخرالزمان ( نویسنده اسماعیل شفیعی سروستانی )

کتاب غرب و آخرالزمان اثر ارزشمند اسماعیل شفیعی سروستانی، به عمق تأثیر نگاه آخرالزمانی دنیای غرب بر سیاست ها و استراتژی های امروزی شان می پردازد و پیش بینی می کند که این تمدن رو به پایان است. این کتاب به ما کمک می کند بفهمیم چطور ایده های آخرالزمانی، دنیای سیاست و فرهنگ غرب را شکل می دهند.

راستش را بخواهید، بحث آخرالزمان و پایان تاریخ، این روزها حسابی داغ است. خیلی ها دنبال این هستند که بفهمند بالاخره سرنوشت تمدن ها به کجا می رسد و ما کجای این ماجرا ایستاده ایم. «غرب و آخرالزمان» دقیقاً آمده تا به این سوال های بزرگ جواب دهد. نویسنده این کتاب، اسماعیل شفیعی سروستانی، یکی از پژوهشگران شناخته شده در این زمینه است که سال هاست روی موضوع مهدویت و آینده پژوهی کار می کند. او در این کتاب، با نگاهی تحلیلی و عمیق، پرده از رازهای پنهان تمدن غرب برمی دارد و نشان می دهد که چطور این تمدن با وجود همه زرق و برقش، به سمت یک بن بست بزرگ حرکت می کند.

بگذارید واضح تر بگویم؛ این کتاب فقط یک نظریه خشک و خالی نیست. یک سفر فکری است که ما را با خودش می برد به دل تاریخ و آینده، تا بفهمیم پشت پرده تصمیمات بزرگ جهانی چه می گذرد و این بحث آخرالزمان، چه نقش کلیدی ای در سیاست ها و برنامه های قدرت های بزرگ دارد. اگر می خواهید بفهمید که دیدگاه غربی ها درباره پایان دنیا و ظهور منجی چقدر جدی است و چطور روی زندگی ما تأثیر می گذارد، این کتاب برای شماست. در ادامه، یک خلاصه جامع و حسابی از این کتاب را با هم مرور می کنیم تا با مهم ترین ایده ها و استدلال های شفیعی سروستانی آشنا شوید.

کتاب غرب و آخرالزمان: تصویری از افول و بن بست تمدن مدرن

اولین چیزی که در این کتاب به چشم می خورد، نگاه عمیق نویسنده به مفهوم غرب است. ببینید، وقتی می گوییم غرب، منظور فقط چندتا کشور روی نقشه نیست؛ نویسنده به یک تمدن اشاره می کند، یک طرز فکر، یک مدل زندگی که از رنسانس شروع شده و تا امروز ادامه پیدا کرده. این تمدن با همه پیشرفت های تکنولوژیکی و فکری اش، حالا به قول شفیعی سروستانی، به نقطه بن بست رسیده. مثل یک ماشینی که با سرعت زیاد می رفته، اما حالا بنزین تمام کرده و داره کم کم متوقف میشه.

غرب، در نگاه شفیعی سروستانی، فقط یک موقعیت جغرافیایی نیست؛ یک تمدن با تمام ویژگی های فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی اش است. تمدنی که بر مبنای سکولاریسم، اومانیسم و خردگرایی محض شکل گرفته و در طول تاریخش، فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته. نویسنده تاریخ این تمدن را مثل یک نمودار ترسیم می کند؛ نموداری که از یک نقطه اوج شروع شده و حالا به سمت یک افول و سراشیبی تند حرکت می کند. این تاریخ غربی، با همه دستاوردهایش، به قول نویسنده، دیگر رمق ادامه دادن ندارد.

تعریف غرب در نگاه شفیعی سروستانی و نمودار تاریخ غربی

شفیعی سروستانی در کتابش، غرب را فراتر از یک محدوده جغرافیایی می بیند. او غرب را به عنوان یک تمدن مطرح می کند؛ تمدنی که یک تاریخ و سیر تحولی مشخص داشته، از رنسانس به بعد شکل گرفته و مبانی فکری اش روی سکولاریسم، انسان محوری (اومانیسم) و تکیه بر عقل محض بنا شده. این تمدن، با کنار گذاشتن دین از عرصه عمومی، سعی کرده یک دنیای جدید بسازد که در آن، انسان محور همه چیز باشد.

او اعتقاد دارد که این تمدن غربی، در طول تاریخش، مراحل مختلفی را طی کرده که هر کدام از این مراحل، شاخصه های خاص خودشان را دارند. از دوره روشنگری و انقلاب های علمی و صنعتی گرفته تا دوره های مدرنیته و پسامدرنیته. اما نکته اینجاست که به قول نویسنده، این نمودار حالا به سمت افول و انحطاط می رود. نشانه های این افول هم کم نیستند؛ از بحران های فکری و اخلاقی گرفته تا چالش های اجتماعی و سیاسی. در واقع، این تمدن که قرار بود همه مشکلات بشر را حل کند، حالا خودش به منبعی از بحران ها تبدیل شده.

ظهور بحران و بن بست: نشانه های پایان

نویسنده معتقد است که تمدن غرب، حالا حسابی درگیر بحران و بن بست شده. این بحران ها همه جا خودشان را نشان می دهند؛ هم در زندگی شخصی آدم ها و هم در جامعه بزرگ تر. مثلاً، آدم ها در غرب، حسابی با پوچی، تنهایی و بحران های خانوادگی درگیرند. روابط انسانی ضعیف شده، خانواده ها از هم پاشیده اند و یک جور حس بی معنایی، خیلی ها را رها نمی کند. این ها همه نشانه هایی هستند که نویسنده به آن ها اشاره می کند.

غیر از این ها، بحران ایدئولوژیک هم حسابی خودش را نشان داده. مکاتب فکری بزرگی که در غرب روی کار آمدند و قول دادند دنیا را نجات دهند، حالا یکی پس از دیگری در حال فروپاشی هستند. از سوسیالیسم گرفته تا لیبرالیسم، به قول شفیعی سروستانی، دیگر نمی توانند پاسخگوی نیازهای واقعی بشر باشند. یک جور یائسگی و انحطاط فرهنگی هم دیده می شود؛ هنر، ادبیات و فرهنگ غربی دیگر آن پویایی و قدرت سابق را ندارد و انگار به تکرار افتاده. این ها همه، به نظر نویسنده، نشانه های واضحی هستند که می گویند این تمدن دارد به پایان خودش نزدیک می شود.

صدای منتقدان غرب: از داخل تمدن غرب

یکی از بخش های جذاب کتاب این است که نویسنده سراغ حرف های منتقدان غربی می رود. یعنی آدم هایی که خودشان توی همین تمدن غرب زندگی کرده اند و از نزدیک دیده اند که چه خبر است و به قول معروف، از داخل، به این تمدن نقد وارد کرده اند. این خیلی مهم است، چون نشان می دهد این نقدها از بیرون نیست و خود غربی ها هم به این مشکلات پی برده اند.

مثلاً، نویسنده از کسانی مثل کریستوفر مارلو، گوته، آلدوس هاکسلی، جرج اورول (نویسنده کتاب معروف ۱۹۸۴)، ویرجیل گئورگیو و میلان کوندرا نام می برد. هر کدام از این ها به نوعی، از طریق آثارشان، مشکلات و نقاط ضعف تمدن غرب را نشان داده اند.

  • کریستوفر مارلو: با آثارش نشان داد که انسان وقتی همه چیز را می خواهد و حد و مرزی نمی شناسد، چطور به سقوط کشیده می شود.
  • گوته: در «فاوست»، معامله انسان با شیطان برای رسیدن به قدرت و دانش مطلق را به تصویر کشید که می تواند نمادی از مسیر پرخطر تمدن غرب باشد.
  • آلدوس هاکسلی: در «دنیای قشنگ نو»، جامعه ای را نشان داد که تکنولوژی، آزادی و انسانیت را از بین برده و همه چیز کنترل شده و بی احساس است.
  • جرج اورول: در «۱۹۸۴»، به خطرات توتالیتاریسم و کنترل کامل حکومت بر زندگی مردم هشدار داد که می تواند پیامد منطقی برخی تفکرات غربی باشد.
  • میلان کوندرا: با آثارش به پوچی و بی معنایی در زندگی مدرن پرداخت و نشان داد چطور انسان در این دنیای جدید، احساس از خودبیگانگی می کند.

این ها همه نشان می دهند که حتی در دل خود تمدن غرب هم صداهایی بودند که زنگ خطر را به صدا درآوردند و به افول و انحطاط هشدار دادند. شفیعی سروستانی با آوردن این مثال ها، اعتبار حرف های خودش را بیشتر می کند و نشان می دهد که این فقط یک ادعا نیست، بلکه یک واقعیت تاریخی است که خود غربی ها هم به آن اذعان داشته اند.

غروب فلسفه غرب و اعلام انحطاط

فلسفه همیشه ستون فقرات تمدن غرب بوده. از زمان یونان باستان تا روشنگری، فلاسفه غربی سعی کردند به سوال های بزرگ بشریت درباره هستی، حقیقت و معنای زندگی جواب دهند. اما شفیعی سروستانی می گوید که این فلسفه، حالا دیگر غروب کرده. یعنی نتوانسته آن طور که باید، به نیازهای واقعی انسان پاسخ دهد و راه حل های اساسی برای مشکلاتش پیدا کند.

نویسنده به دیدگاه متفکرانی مثل پیتریم سورکین اشاره می کند. سورکین، جامعه شناس معروف، در آثارش پیش بینی کرده بود که تمدن های بزرگ دوره هایی از رشد و افول دارند و تمدن غرب هم از این قاعده مستثنی نیست. او به نوعی از پیشگویی های اهل بشارت صحبت می کند که از پایان یک دوران و آغاز دوره ای جدید خبر می دهند. این یعنی، حتی متفکران بزرگ هم به این نتیجه رسیده اند که این دوران، دیگر به پایان خودش رسیده.

شفیعی سروستانی در کتابش به خوبی نشان می دهد که چطور «تمدن غرب، علیرغم تمامی زرق و برق و پیشرفت های ظاهری اش، به یک بن بست فکری و وجودی رسیده است و فلسفه هایش دیگر توانایی پاسخگویی به عطش معنای انسان مدرن را ندارند.»

نویسنده این وضعیت را نوعی اعلام انحطاط و یائسگی فرهنگی می داند. یعنی تمدنی که زمانی پر از ایده و نوآوری بود، حالا به یک دوران بی حاصلی رسیده. فلسفه هایش دیگر زاینده نیستند و نمی توانند مسیر جدیدی برای بشریت باز کنند. این همان چیزی است که به قول نویسنده، باعث شده انسان غربی، احساس بی پناهی و گم گشتگی کند.

میل به بازگشت و نفوذ بنیادگرایی دینی در غرب

یک نکته جالب دیگر در این کتاب این است که شفیعی سروستانی می گوید با وجود اینکه غرب خیلی وقت است که دین را کنار گذاشته و سکولار شده، اما یک میل به بازگشت به سمت دینداری دوباره در آن پیدا شده. یعنی آدم ها، وقتی دیدند فلسفه ها و ایدئولوژی های سکولار نتوانستند به نیازهای روحی شان پاسخ دهند، دوباره دنبال چیزی فراتر از مادیات رفتند.

ریشه های میل به دینداری و بازگشت به سنت

تعجب می کنید نه؟ غربی که تا دیروز خدا و دین را از زندگی اش حذف کرده بود، چطور دوباره میل به دین پیدا کرده؟ شفیعی سروستانی می گوید که این اتفاق، اتفاقی نیست. وقتی بحران های فردی و اجتماعی، پوچی و تنهایی، زندگی انسان غربی را پر می کند، او ناچار می شود دنبال یک تکیه گاه محکم بگردد. وقتی مکاتب فکری و فلسفه ها نمی توانند به این نیازها پاسخ دهند، انسان به سمت چیزی کشیده می شود که در تاریخ همیشه مایه آرامش و معنا بوده: دین و معنویت.

این میل به دینداری، در واقع یک واکنش طبیعی به شکست پروژه های مدرن است. پروژه هایی که وعده دادند با کنار گذاشتن دین، انسان را خوشبخت می کنند، اما به جای خوشبختی، بحران های جدیدی را به وجود آوردند. به همین دلیل، از دهه های ابتدایی قرن بیستم، یک جریان آرام و سپس قوی تر به سمت دین و سنت در غرب شکل گرفت.

بنیادگرایی مسیحی و یهودی: استراتژی های آخرالزمانی

این بازگشت به دین، اما همیشه هم به یک شکل مثبت و معنوی نیست. به قول شفیعی سروستانی، یکی از نمودهای مهمش، بنیادگرایی دینی است. بخصوص بنیادگرایی مسیحی و یهودی. این گروه ها، با نگاهی کاملاً آخرالزمانی، اعتقاد دارند که دنیا به سمت یک نبرد نهایی و بزرگ (مثل آرماگدون) می رود و خودشان را برای آن آماده می کنند.

نویسنده به خوبی نشان می دهد که چطور این نگاه های بنیادگرایانه، روی سیاست گذاری ها و استراتژی های نظامی و سیاسی غرب تأثیر می گذارد. مثلاً، بعضی سیاستمداران آمریکایی، تحت تأثیر این گروه های بنیادگرا، تصمیماتی می گیرند که به نظرشان برای تسریع اتفاقات آخرالزمانی لازم است. آن ها اعتقاد دارند که با دامن زدن به درگیری ها و بحران ها، می توانند ظهور دوباره مسیح را تسریع کنند.

اینجا پای اسم هایی مثل ساموئل هانتینگتون و نظریه تقابل تمدن هایش هم وسط می آید. هانتینگتون می گفت در آینده، درگیری ها دیگر بر سر ایدئولوژی یا اقتصاد نیست، بلکه بر سر تمدن هاست. این ایده، به نوعی با نگاه بنیادگرایانه به آخرالزمان و نبرد تمدنی، همخوانی دارد. این یعنی، مباحث آخرالزمانی فقط در کتاب های دینی نیستند، بلکه تا عمق اتاق های فکر و تصمیم گیری های سیاسی هم نفوذ کرده اند و روی سرنوشت جهان تأثیر می گذارند.

نوید تاریخ نو: طلوع از شرق و جایگاه مهدویت

اما کتاب شفیعی سروستانی فقط حرف از افول و بن بست نمی زند؛ یک امیدواری بزرگ هم می دهد. نویسنده معتقد است که پایان غرب به معنای پایان تاریخ نیست، بلکه اتفاقاً یک «درد زایمان» برای شروع یک دوران جدید و تاریخی نو است. مثل وقتی که یک دوره تمام می شود تا دوره بهتری شروع شود.

افول غرب: درد زایمانی برای تاریخی نوین

این بخش از کتاب، واقعاً به آدم امید می دهد. نویسنده معتقد است که هرچند تمدن غرب به پایان راه رسیده و «فانوس بی رمق غرب» دیگر نوری ندارد، اما این به معنای بن بست مطلق برای بشریت نیست. این افول، اتفاقاً لازمه ی ظهور یک دوره جدید است. درست مثل یک بارداری سخت که در نهایت به تولد یک موجود تازه و پر امید منجر می شود.

شفیعی سروستانی می گوید که این پایان، یک فرصت است؛ فرصتی برای شروع یک تاریخ متفاوت. تاریخی که در آن، اشتباهات گذشته تکرار نشود و بشریت مسیر درست تری را انتخاب کند. او معتقد است که دیگر «مجال» و فرصتی برای تمدن غرب نمانده تا بتواند انسان را نجات دهد و حالا وقتش رسیده که یک تفکر و تمدن جدید، خودش را نشان دهد.

جایگاه شرق و اندیشه مهدویت: وعده تاریخ موعود

خب، این تاریخ نو از کجا قرار است طلوع کند؟ به قول نویسنده، از شرق. منظور او از شرق، فقط شرق جغرافیایی نیست، بلکه فرهنگ ها و تمدن هایی است که برخلاف غرب، ریشه در معنویت و دین دارند. بخصوص، اندیشه های اسلامی و در رأس آن، مهدویت. شفیعی سروستانی مهدویت را «نقطه اوج و پایان بخش تاریخ به معنای خاص آن» می داند. یعنی تاریخ بشریت، با ظهور امام زمان (عج)، به یک کمال و نقطه مطلوب می رسد.

اینجاست که اهمیت اندیشه مهدویت روشن می شود. این اندیشه فقط یک باور دینی نیست، بلکه یک برنامه عملی برای آینده جهان است؛ برنامه ای که وعده عدالت، صلح و برابری را می دهد و از دل بحران ها و نابسامانی های امروز، یک دنیای بهتر را نوید می دهد. نویسنده معتقد است که این نگاه به آینده، به بشریت یک هدف و انگیزه می دهد که در تمدن رو به زوال غرب دیگر یافت نمی شود.

چشم انداز آینده بشریت از دیدگاه نویسنده

با این تفاسیر، چشم اندازی که شفیعی سروستانی برای آینده بشریت ترسیم می کند، یک چشم انداز امیدوارکننده است. او می گوید که بشریت در نهایت به یک جامعه جهانی، عادلانه و پر از معنویت می رسد که در آن، خبری از جنگ، ظلم و تبعیض نیست. این آینده، با مدیریت یک «منجی جهانی» رقم می خورد که در تفکر شیعی، همان امام زمان (عج) است.

این یعنی، ما در یک پیچ تاریخی مهم قرار داریم؛ یک دوران گذار از تمدنی که به بن بست رسیده، به سوی تمدنی که بر پایه عدل و معنویت بنا می شود. این دیدگاه، به نوعی مسئولیت ما را هم سنگین تر می کند، چون نشان می دهد که در این مسیر، هر کدام از ما می توانیم نقش مهمی داشته باشیم.

نکات کلیدی و آموزه های اصلی کتاب

حالا بیایید یک نگاه اجمالی به مهم ترین پیام ها و حرف های اصلی کتاب غرب و آخرالزمان بیندازیم. این کتاب واقعاً پر از نکته های کلیدی است که آدم را به فکر فرو می برد.

  1. پایان مدرنیته غربی: شاید مهم ترین پیام کتاب این باشد که دوران اوج تمدن غرب و ایده های مدرنیته به سر آمده است. این تمدن با همه دستاوردهایش، نتوانسته به سوال های عمیق بشریت پاسخ دهد و حالا درگیر بحران های داخلی و خارجی است.
  2. ظهور گرایش های مذهبی: با وجود سکولاریسم، میل به دینداری و معنویت در غرب دوباره قوت گرفته. البته این میل همیشه مثبت نیست و گاهی خودش را در قالب بنیادگرایی نشان می دهد که می تواند خطرناک باشد.
  3. نقش آخرالزمان در سیاست: کتاب نشان می دهد که نگاه های آخرالزمانی، به خصوص در میان گروه های بنیادگرای مسیحی و یهودی، چطور روی سیاست های کلان قدرت های غربی، به ویژه آمریکا و اسرائیل، تأثیر می گذارد و حتی به درگیری ها دامن می زند.
  4. طلوع تاریخ نو از شرق: این افول غرب، به معنای پایان دنیا نیست. بلکه شروع یک تاریخ جدید است که از شرق، و به ویژه با محوریت اندیشه مهدویت، آغاز می شود.
  5. مهدویت به عنوان راه حل: شفیعی سروستانی مهدویت را نه فقط یک باور دینی، بلکه یک راهکار عملی و جامع برای نجات بشریت از بحران های موجود و رسیدن به یک جامعه عادلانه و صلح آمیز جهانی معرفی می کند.

این ها چکیده ای از مهم ترین ایده هایی هستند که نویسنده در این کتاب روی آن ها مانور می دهد و سعی می کند با استدلال های محکم، آن ها را ثابت کند.

چرا باید این کتاب را بخوانید؟ (جمع بندی و نتیجه گیری)

خب، حالا که یک دور کلیات کتاب غرب و آخرالزمان را با هم مرور کردیم، شاید بپرسید که اصلاً چرا باید این کتاب را خواند؟

راستش را بخواهید، این کتاب فقط یک خلاصه خشک و خالی از تاریخ نیست؛ یک زنگ خطر و در عین حال یک نوید است. یک زنگ خطر برای کسانی که فکر می کنند تمدن غرب همیشگی است و هرگز به پایان نمی رسد، و یک نوید برای آنهایی که به آینده ای روشن تر برای بشریت ایمان دارند.

اگر دنبال درک عمیق تری از تحولات جهانی هستید، اگر می خواهید بفهمید چرا بعضی تصمیمات سیاسی در دنیا گرفته می شوند و ریشه های فکری آن ها کجاست، این کتاب برای شماست. شفیعی سروستانی با استدلال های منطقی و ارجاع به متفکران بزرگ غربی، نشان می دهد که ما در یک پیچ تاریخی قرار داریم. دوران افول یک تمدن و طلوع تمدنی دیگر.

خواندن این کتاب به شما کمک می کند تا نگاه دقیق تر و هوشمندانه تری به مسائل روز دنیا داشته باشید و صرفاً تحت تأثیر اخبار و تحلیل های سطحی قرار نگیرید. این کتاب، ذهن شما را به چالش می کشد و وادار به تفکر درباره آینده می کند. اگر به دنبال پاسخی برای سؤال «ما کجای تاریخ ایستاده ایم؟» هستید، خواندن نسخه کامل کتاب غرب و آخرالزمان، می تواند نقطه شروع خوبی باشد. این خلاصه فقط یک طعم کوچک از یک غذای اصلی است. برای درک کامل جزئیات و استدلال های عمیق تر نویسنده، واقعاً پیشنهاد می کنم خود کتاب را هم تهیه کنید و از خواندنش لذت ببرید.

معرفی نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی

حالا که با کتاب غرب و آخرالزمان آشنا شدیم، بد نیست کمی هم درباره نویسنده آن، یعنی اسماعیل شفیعی سروستانی بدانیم.

شفیعی سروستانی، یکی از پژوهشگران و نویسندگان فعال در حوزه مهدویت، آینده پژوهی، مطالعات فرهنگی و تاریخ تمدن ها در ایران است. او مدیر مؤسسه فرهنگی موعود عصر (عج) است که سال هاست در زمینه انتشار نشریات و کتب مرتبط با موضوعات آخرالزمانی و مهدویت فعالیت می کند.

ایشان دارای مدرک کارشناسی ارشد تاریخ تمدن هستند و از اوایل دهه هفتاد، فعالیت های پژوهشی و مطبوعاتی خود را آغاز کردند. تمرکز اصلی ایشان بر تبیین اندیشه های مهدویت، نقد تمدن غرب، و تحلیل رویدادهای آخرالزمانی از منظر اسلامی است.

از مهم ترین آثار و فعالیت های او می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • تأسیس و مدیریت ماهنامه «موعود» که یکی از نشریات پیشرو در زمینه مهدویت و آینده پژوهی است.
  • نگارش ده ها عنوان کتاب و مقاله در زمینه های مختلف، از جمله:
    • «غرب و آخرالزمان» (همین کتابی که درباره آن صحبت کردیم)
    • «جاهلیت مدرن در رویارویی با امام زمان (عج)»
    • «از اینجا تا دولت کریمه»
    • «نقش رهبران دینی در صیانت از برنامه جامع پروردگار»
    • «از قله عاشورا تا دریای ظهور»
  • برگزاری همایش ها و سخنرانی های متعدد در دانشگاه ها و مراکز علمی.

ایشان با نگاهی انتقادی به تمدن غرب و با تکیه بر منابع دینی و تاریخی، سعی در تبیین آینده جهان و نقش اندیشه مهدویت در آن دارند. آثار شفیعی سروستانی، معمولاً با یک زبان تحلیلی و گاهی هم محاوره ای، سعی در برقراری ارتباط با مخاطب عام و متخصص دارند و تلاش می کنند تا مفاهیم پیچیده را به زبانی ساده تر بیان کنند. همین سابقه و تخصص باعث می شود که به کارهای ایشان با دیدی عمیق تر نگاه کرد.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب غرب و آخرالزمان: بررسی جامع اثر شفیعی سروستانی" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب غرب و آخرالزمان: بررسی جامع اثر شفیعی سروستانی"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه